دارکوب

جنگل در آتش است و دارکوب دیوانه وار می کوبد به دار؛ دلم به حال مرغان عشق می سوزد که بی خبر از زمان، به هم دانه تعارف می کنند...

دارکوب

جنگل در آتش است و دارکوب دیوانه وار می کوبد به دار؛ دلم به حال مرغان عشق می سوزد که بی خبر از زمان، به هم دانه تعارف می کنند...

...


قرار بود 

مرگ ما را از هم بگیرد 

و مرگ حتمن مردی ست چهارشانه

با وضع مالی،

کمی بهتر از من 


که تو دوستش داری

 دستت را گرفته است

و با تو قدم می زند... 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.