دارکوب

جنگل در آتش است و دارکوب دیوانه وار می کوبد به دار؛ دلم به حال مرغان عشق می سوزد که بی خبر از زمان، به هم دانه تعارف می کنند...

دارکوب

جنگل در آتش است و دارکوب دیوانه وار می کوبد به دار؛ دلم به حال مرغان عشق می سوزد که بی خبر از زمان، به هم دانه تعارف می کنند...

...


یک روزى یک جایی

وسط شلوغى این شهر

بی هوا

چیزى

شبیه بوى یک عطر، یک رنگ خاص،  

تو را یاد من می اندازد

بیچاره تو



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.