دارکوب

جنگل در آتش است و دارکوب دیوانه وار می کوبد به دار؛ دلم به حال مرغان عشق می سوزد که بی خبر از زمان، به هم دانه تعارف می کنند...

دارکوب

جنگل در آتش است و دارکوب دیوانه وار می کوبد به دار؛ دلم به حال مرغان عشق می سوزد که بی خبر از زمان، به هم دانه تعارف می کنند...




تو را دل دادم، اى دلبر، شبت خوش باد من رفتم

تو دانى با دلِ غمخور، شبت خوش باد من رفتم

اگر وصلت بگشت از من، روا دارم روا دارم

گرفتم هجرت اندر بر، شبت خوش باد من رفتم

 

مجدالدین سنائى





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.