" تماما مخصوص" را دارم میخوانم. بعد از مدتها با کتاب آشتی کرده ام. انگار گمشده ام را پیدا کرده ام.. یک جایی وسط های خواندن، آنقدر حس ام پررنگ شد که کتاب رادر حالیکه انگشتم لای آن بود بستم و گذاشتم روی سینه ام، بعد ذهنم را رها کردم تا برای خودش تصویر سازی کند، جولان بدهد توی دنیای رنگی رویا.. چقدر لذت بخش و دلتنگ کننده بود..
من هرگز برای این دنیای واقعی و بی رحم ساخته نشده ام. دنیای من یک جایی لای همان رویاهاست..